هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

چیه هی عنوان عنوان؟!!!ندارم!

 

 

 

عید رمضان امد و ماه رمضان رفت    

                       صد شکر که این امد و صدحیف که آن رفت 

 

 

 

بلاخره رمضونم تموم شد و عید فطر اومد.راستش فکر نمی کنم اینجور چیزا ربطی به مذهبی بودن یا نبودن ادما و در کل این برنامه داشته باشه. 

 

ادمیم هست که نمازم نمی خونه.اما روزه میگیره این ماه رو....خدا می دونه چی تو دلش می گذره!دلیلش چی بوده برای این کار؟یا چه حسی داره تو این ماه؟! 

 

 

 

من خودم عاشقانه این ماه رو دوس دارم.نمی دونم دقیقا چرا؟!! 

 

اما یه حس تازگی بهم میده....حس زندگی!روحیه ادم رو تغییر میده!شاید تغییر بد بده ها!منظورم اینه که لزوما ادم شاد شاید نشه!اما من این تغییر رو دوس دارم! 

تاثیری که می ذاره رو دوس دارم. 

 

 

این روزا دلم می خواد هیچکی نبود تو این دنیا.....هیچکییییییییییی......!

حتی اونی که همیشه بودنشو خواستم! 

 

 

دلم می خواست چیزی شبیه خونه....خیابون....هوا... نبود!اصلا دلم می خواست تو این عالم نبودم! 

 

دوست داشتم یه جای ناب بودم!یه جای ویژه...که دوبرم هیچی نباشه!سفیده سفید.....هیچی دیده نشه! 

حتی یه نقطه! 

 

 

دوس داشتم اونجا فقط با خدا بودم....دلم میخواست خدا یه کالبدی داشت! ...حالا نه حتما کالبد دنیایی یا انسانی.....یه کالبدی که می تونستم ببینمش!لمسش کنم...بگیرمش! 

 

 

با یه اغوشی که قد تن خودمه فقط!نه کس دیگه....اغوشی که فقط من.....خود من بتونم توش جا بگیرم! 

 

 

دوس داشتم ساعتها...ما ها...سال ها.....تو همون حالت پیش خدا می بودمو تکون نمی خوردم!!! 

 

خالی از همه چی!همه کس!همه افکاری که الان دارم! 

 

 

یه سفیدی مطلق! 

 

 

 

 

 

تااااا دنیا تموم شه! 

 

 

 

 

چرا همیشه چیزایی رو می خوایم که نمی تونیم داشته باشیم!؟دلمون می خواد با کسایی باشیم که نمی شه!چیزایی بگیم که جایز نیست؟؟؟ 

 

پیش پا افتاده ترین مسائل زندگیم از همین قانون پیروی می کنن!دقت کردین؟؟؟ 

 

مثلا امروز یهPc Tv USB Stick  گرفتم...حالا همه شبکه هارو میگره.....جز اون شبکه ای که من می خوام صدا نداره!!! 

 

 

حالا اگه یه شبکه دیگه رو می خواستم اون یکی یه مرضی داشت!!! 

 

 

ازین اتفاقات زیاد افتاده برای خود من شخصا.حمکتش چیه نمی دونم!!! 

 

 

 

بگذریم! 

 

 

 

 

 

 

حدود 10 روز دیگه تا مهر مونده و من هیچ کاری نکردم!انگار امسال اصلا ا برنامه ای از پیش تعیین شده برای اول مهر نریختم!تنها کاری که کردم اورد ناشتای مدرسه رو رفتم خریدم!اونی فرم! 

 

یعنی خیلی ببخشید...معذرت می خوام اینا مارو نمودند با این مسخره بازیشون!سال اول که رفتم این دبیرستان تازه عوض کرده بودند مانتوهاشونو.گفتن این رنگی باس بخرید و از فلان قبرستون!گرفتیم!سال بعدش دوباره جو گرفتشون برگردوندند همون مدل و رنگ قبلی!!!دیگه ما نخریدیم!!!دوباره امسال یه مدل زدن حالا رنگش همونه ولی دور استیناش عین این مهماندارای هواپیما یراق دوزی داره!!!تازه گیرم دادن حتما باس بخرید!ماهم گفتیم زر اومدین با اجازتون!!!رفتم خودم یه مانتوی سرمه ای خوجمل خریدم .بدون یراق!حالا باشن تا عوضش کنم!!!والا....البت رنگش همونه ها.اینقدرم دیگه اغتشاش گر نیستیم!

نظرات 10 + ارسال نظر
ساسان م پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:20 ب.ظ http://5071.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
ممنون میشم نظرتو در مورد وبلاگم بدونم. من برای اول شدن نیاز به رای شما دارم.

غنچه پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ب.ظ http://sedae-man.blogfa.com

یه روزی دقیقا می شی خود خدا مطمئن باش
آخرش تو این اغتشاشات می برنت کهریزک حالا ببین




فکر کن چه حالی میده بشی دانش اموز ستاره دار....شایدم دیگه تا اون موقع بشیم دانشجوی ستاره دار

غنچه پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://sedae-man.blogfa.com

اسم رمز چیه ؟
به صورت رسمی بیا دعوتم کن به بازی

لیموزین می فرستم دم وبلاگتون سوارتون کنن بیارند بازی

R آ A ذ Z ر A پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:28 ب.ظ http://azar-diary.blogfa.com

ای شیطنتا چیه بدو برو دور آستینتو بدوز

خب قسمت بالا واسه همه صدق نمی کنه چی بگم واللا من حس خاصی نداشتم تو این ماه

می دونم..عمومیت نداره اون قسمت!

حوری جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:52 ق.ظ http://afkarpichdarpich.wordpress.com

والا من تا اونجایی که یادمه هرچی که خواستم یا نتونستم به دست بیارم یا وقتی به دستش آوردم که دیگه نمی خواستمش
...............
می بینم که به زودی باید بری مدرسه
دیگه بخور و بخواب تعطیله

اخ گفتییییی....موندم چه سریه



بخور و بخواب بخوره تو سرم....تازه بدبختیم شروع میشه

گوسفند متفکر جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://www.dastmalecherk.blogfa.com

آخ امان از دل زینب

اکیوسان جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ق.ظ http://www.3donge.blogfa.com

مانتوشون که هیچی تازه مقنعشون عین مقنعه های خواهران بسیجیه

امممم...والا دقت نکردم..مقنعه همون مقنعه اسا!!!نه؟؟؟؟چحوریه پس؟

غزل جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

باید بی خیال باشیییییییییییییییییی!

شاید...

صابر جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:00 ب.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

اره باید بالا آورد..........

اما وقتی حتی حال بالا آوردن نداری چی؟؟؟

انگشتتو بکن تو حلقت بالا بیار!!!


راس میگی...حالشم داشته باشی می خوای چطوری بالا بیاری؟؟؟من هنوز موندم تو این موضوع

غزل جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

خیلی لوسی انقدر پست گذاشتی...من نمیتونم همشو بخونم!!! گریهههههههههههههههههههههه!
دلم برات تنگ شده حسابی!!!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد