هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

خاطره بازی!

!!!من به شدت اینو می خوام....*** 

 

داشتم با دوستم بر می گشتم از اموزشگاه گفت یه فیلم دارم خوراک خودت!اسمشو گفت به نظرم اشنا اومد...گفتم اره شنیدم...ولی زیاد ابراز علاقه نکردم که اره می خوامو بده و اینا... 

الان به طور خیلی اتفاقی تو یه سایت عکسشو دیدم و بطور خیلی سفتی الان دلم می خواد تو دی وی دی رامم بودو داشتم نگاش می کردم 

 

حالا کو تا من دوباره این دوستمو بینم؟؟؟!shit!! 

 

  

امروز همین دوستم گفت پریماه هم زنگ زد(یکی از دوستای مشترکمون)یه دوسال و اندی ...3سال میشه باهاش حرف نزدم!3 سال راهنمایی با هم بودیم.یعنی من خاطره انگیز ترین سالهای تحصیلم این 3 سال بوده..هر وقت به اون موقع ها فکر می کنم هم بغضم میگیره هم خنده!یه اکیپ 4 نفره بودیم.که هر 4 تامون به شدت صمیمی بودیم.البته زیراب زنی و اینجور بچه بازیاهم بود بینمون.ولی اکیپ خوبی بودیم.از اول تا سوم مدرسه گردون بودیم.الان من مثبت شدم دیگه صدام در نمیاد ....شر به پا نمی کنم.تو اون سالا...بچه های کلاسای دیگه هر زنگ پلاس بودن تو کلاس ما...ماهم به اصطلاح مرکز فرماندهی شون بودیم!یعنی هیچ زنگی نبود که نخونیم و نزنیمو نرقصیم...چند بار سس و پفک و ماست موسیری مالیدیم به هم بیا ببین!کثافت به معنای واقعی کلمه بودیم. 

 

یادمه یه بار گفتن ظرف بیارید زنگ ورزش می خوایم اب بازی کنیم.ما نیاورده بودیم.تو دهنمون اب پر میکردیم ....طرفو می گرفتیم میریختیم از دهنمون تو یقه اش!صورتشو می گرفتیم تف می کردیم اون همه ابو از دهنمون تو صورتشون....اصلا یه وضع افتضاحی.... 

 

رمان چند تا چند تامی بردیم مدرسه...زنگای درسو تفریحم حالیمون نبود..زیر میز می خوندیم و نامه میدادیم به هم..یه بارم همین پریماه می خواست بره نمیدونم کدم گوری کتابشو داد به من حالا من 2 تا کتاب دستمه این مدیرمونم به سمتم داره میاد!هیچی دیگه..سر ویس شدیم رفت..گفت تا ماماناتون نیاد نمیدم بهتون! 

منم که ازین سابقه ها نداشتم خلاصه واسه مامانم نامه نوشتم که دعوام نکنهاونم خیلی شیک اومد مدسه کتابو گرفت...بدون هیچ حرفیو ناراحتی!بسی حال کردم...اون بیشورم میگه من میدونم این دختر خوبیه..می خواستم بدونن مدرسه جای اینا نیستو یه مشت...بلانسبت_____شر!!!  

 

یا مثلا اکثا که گوشیو .....CDو  DVD و MP3,4 اینا میاوردن ....بعد خبر می پیچید کهمی خوان بیان بگردن کیفارو...کیفا بخوره تو سرشون...بازرسی بدنیم می کردن!!!خلاصه اینارو یا تو کلاس جاسازی می کردیم یا تو لباسامون....یه بار با اعتماد به نفسی بس فراوان یه چیو..دقیقا یادم نیس چی چپوندم !!!!!!دخترا خوب میدونن کجا(ببخشید دیگه..جنبه داشته باشید خواهشا)بعد اینا پروها قشنگ بازرسی کردنمارو ولی نفهمیدن یه چی غیر عادیه!!!ماهم از حماقتشون بسی در دل ریسه رفتیم! 

 

 

 

 

هییییییییی.....یادش بخیر.....خاطرات اونقدر زیاده که نمیشه همشو نوشت! 

 مامان من ازین پریماه خوشش نمی یومد...خداییشم راس می گفت...ولی من به خاطر خاطرتمونو...دوران باهم بودنمون خیلی دوست داشتم هراز گاهی سراغی ازش بگیرم   بحرفیم با هم!با تموم شدن راهنماییم دیگه رابطه ام هم با پریماه تموم شد...اما هیچ وقت خاطراتمون یادم نرفته... 

هنوزم دلم براش تنگ میشه... 

 

نمی دونم اون منو یادش رفته یا نه!مهمم نیست برام. 

 

 

فقط با خودم فکر می کنم چه دنیاییه....ادما تو یه برهه ای از زمان چه قدر به هم نزدیک میشن و با یه اشاره ای....چه فاصله ای بینشون میفته! 

 

 

مثلا با خودم فکر می کنم ممکنه 5..6 سال دیگه به طور اتفاقی ببینمش!؟اون موقع منو می شناسه؟؟؟قیافمم نشناسه اسمم چی؟اگه اسممو بشنوه یادش میاد؟؟؟ اصلا  بعد اونهمه سال چجوری میشه؟؟؟مثلا میبینمش که با شوهرشه؟یا با بچش؟یا تو محل کارم ببینمش وووو اووهووووووه هزار جور سوال دیگه! 

 

 

 

ولی مطمئنم!!! 

 

 

من هیچ وقت نه اونو...نه هیچ کسه دیگه که باهاش خاطره داشته باشمو یادم نمیره.

نظرات 14 + ارسال نظر
منتظر چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.forosh-majazi.mihanblog.com/

آخرین مد روز مجله های

فشن در اروپا و آمریکا اینجاست

منتظرتم
[گل][گل]

mahmood چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ب.ظ http://www.eiml.blogfa.com

salam
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose aghaye seda ebi va weblage man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon va bekhatere inke to weblaget nazar gozashtam nazare arzeshmandeto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet

تکه چوبی که تبدیل به یک اثره هنری شد چهارشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ http://kafe-zarrafe1.blogfa.com/

فکر می کنی!
خیلی زود همهی آدما با همه ی خاطراهاشون از ذهن پاک می شن!

در رابطه با بعضی ادما این فراموشی خوبه...در مورد خیلیا هم نه!

گوسفند متفکر پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.dastmalecherk.blogfa.com

خاطرت صحنه داشت البت من که خیلی با جنبم

بازم از این خاطره ها بگو با صحنه هاش و اینا بسی خوشحال میشویم باشد تا رستگار شویم

مم بعد صحنه هارا برای گوسفندان سانسور می نماییم....
این بار باشد تا شوما رستگار شوید!

گوسفند متفکر پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.dastmalecherk.blogfa.com

سلام علیکم چطورین شما؟
یحتمل خذدا رو شکر که من جلو مامان رو سفید در اومدم باشد تا رستگار شوم
و خدا بابا بزرگو رحمت کنن نور به قبرشون بباره
و اینکه بابا عنوان نذاری اشکال نداره فقط این پستا رو فعال کن بابا کچل شدم به جون خودم نگا کن!
واسه این پست اخیر خواستی عنوان بذاری اینو بذار(پدر بزرگ)

ممنون.
ایشالا پست بعدی به خاطر شوما فعال می کنیم.

اخه همش که راجع به بابا بزرگم نبود...همین چند موضوعیتیباعث میشه ندونم چه عنوانی بذارم.

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

سیلام دودویی

سلام به روی ماهت.

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

سر خیابون ۱۰۰۰ میفروشن!
گریه نداره که گلم!

گریه نگردم که

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:04 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

تا تو باشی ابراز علاقه کنی!

به کی؟؟؟

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

آره!
کلا همه مدیرا میدونن که دخترا بچه های خوبین فقط میخوان یادآوری کنن که مدرسه جای این چیزا نیس!
نمیدونم به روح اعتقاد دارن یا نه!

اره به خدا...منم واسم سوال شده اعتقاد دارن یا نه!

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:09 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com


دقیقا کجا چپوندی؟

من که نمیدونم!

اونجا....

جدا؟؟؟

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:11 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

وای!
تا حالا فکر کردی ۵ سال دیگه که میبینیش اگه بشناسیش تو چه حالیه!
فکر کن دست یه بچه تو دستاش باشه!
حالا اونو بی خی !
فکر کن تو رو بچه تو بغل ببینه!
چه رویایی!

وای نه....خواهر....من می خوام ادامه تحصیل بدم..بچه کدومه؟!!

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

روحشون شاد! :)

یک عدد miss سرخوش پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:16 ب.ظ http://www.adamesarkhosh.blogfa.com

اگه عنوان ننویسی هیچ مشکلی پیش نمیاد گلم!
فقط بنویس! :*

(ایکن دودو دچار دوگانگی می شود)

گوسفند متفکر جمعه 26 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:13 ق.ظ http://www.dastmalecherk.blogfa.com

کجا چپوندی؟

گیر دادیا شومام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد