هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

قروقاطی می باشم!

این بده که ادم ثبات نداشته باشه؟؟؟ 

 

مسلما بده! 

 

اما یه وقتایی من اینجوری می شم.یعنی ثبات ندارم! 

مثلا یه روز غد و مغرور و سنگم...یه روز دیگه عکس العملم به همون مورد دیروزی مثل یه پر می مونه! 

 

الان اگه کسی تو جریان اپای من باشه فکر کنم دیگه با هر بار اپ کردن من بالا بیاره! 

ببخشید اما دلم می خواد تو وبم از چیزایی که فکرمو مشغول می کنه....منو ناراحت یا خوش حال می کنه....ازحال روز متفاوت و ضد و نقیضم..دلم می خواد همه ی اینارو بنویسم. 

معذرت می خوام اگه حال کسو بهم میزنم! 

اما متاسفانه یا خوش بختانه دلم وقتی ارووم میشه که حرفامو اینجا بزنم.(گفتم بگم که بعدا پیش خودتون پشت سرم حرف نزنید!) 

 

این روزا  متنظر یه تلنگرم فقط که گریم بگیره!دیشب خیلی عادی نشستم فیلم my sister,s keeper رو میدیدم.فیلمش خیییییییلی احساسی و قشنگ بود....شاید اونقدر که من براش گریه کردم تو طول فیلم و بعدش ناراحت کننده نبوده باشه.اما حال من مثل یه توده ی کاه بود که با یه کبریت روشن شعله ور میشه! 

موقع خواب یه دل سیر گریه کردم! 

همیشه اون زمانی که دلم می خواست و احتیاج داشتم به گریه کردن تا سبک شم....گریه نمی کردم!نمی دونم چرا؟!!موقع ی دفن بابا بزرگم خیلی عادی واساده بودم داشتم نگاه می کردم....یه قطره اشکم نریختم!اما بعد مراسماش...وقتی برگشتم تو خونمون تا یه مدت هر شب کارم گریه بود! 

 

خیلی اتفاقای دیگه اینطوری برام افتادن. 

 

سر جریان چند روز پیشم پر بودم از بغض.....اما گریه نکردم...3 روز گذشت بعد من تازه دیشب جرقه م زده شد و خودمو خالی کردم! 

 

به خودم میگم باید همه این جریانارو فراموش کنم....به خودم قوت قلب میدم....سعی می کنم موضوع خنده دار جور کنم که بهش بخندم....و هزار جور کار دیگه!حتی واسه بیشتر سنگ کردن قلبم به اون بنده خدا هم رحم نمی کنم و ازون مایه می ذارم....می گم جهنم که رفت!!!درک...!(حالا انگار خودم نخواستم که بره...پرو می باشیم دیگر!!!)

اما....نمی تونم بی تفاوت باشم!نمی تونم اینقدر زود ساده ازش بگذرم! 

همین چند وقت پیش تو وبم یه چی در مورد اینکه کاش ذهن ادم مثل فلش مموری بود تا هر چی نمی خواستیمو از توش پاک می کردیم....نوشته بودم.

 

ذهن ما فلش مموری نیست و نمی تونیم هر چی که ناراحتمون می کنه رو ازش پاک کنیم! 

 

الان من افسرده نیستم.اما....نمی دونم چجوری می تونم حالم رو توصیف کنم! 

 

انگار انواع احساسات توی روح من جمع شدن!احساسات خلاصه نمی شه تو عشق و نفرت! 

انواع دیگه ایم داره!عذاب وجدان...دین....دلتنگی....نگرانی...که البته اینای که نام بردم بخشی از اون حس های مختلفیه که در من داره خودشو نشون میده!تازه بخشی! 

 

فکر کن همه ی اینا توی تو قاطی بشن!همه باهم! 

 

یه جور حالت گیجی و سردرگمی بوجود میاره برام! 

 

میدونم اینم گوشه ای از موانع زندگیه!میشه گفت من اول راهمو این از ابتدایی ترین مشکلات و سختی هاییه که باهاش دارم روبرو میشم!  

 

چرت گفتم همه چیو فراموش می کنم تو 2تا پست قبلی!!!چرت به معنای واقعیه کلمه!اونم چرت گفته!هممون اینجور مواقع فقط چرته که میگیم! 

مگه میشه؟!! 

اره می تونیم باهاش کنار بیایم و رفته رفته تغییرات اطرافمونو بپذیریم! 

اما محاله فراموش کنیم...با هم بودن ها...دور شدن ها....مرگ....ازدست دادن....حوادث....خیلی چیزای دیگه محاله فراموش بشن!مگه تو یه حالت! 

اونم فراموشیه!!!سرمون به یه جا بخوره فرمت میشه همه اطلاعاتمون! 

 

 

 

 

 

خلاصه که اره فرزندم....! 

منم از این قائده مستثنی نیستم.همین جا حرف چند وقت پیشم رو تصحیح می کنم!نمی تونم فراموش کنم چی بر ما گذشت! 

اما ناچاریم به عادت کردن و گنجوندن تمام این خاطرات به صندوقچه ی قلبمون(شایدم ذهنمون!!نیدونم!) 

همون صندوقچه که هر چند وقت یه بار میریم سراغش و خاکای روشو فوت می کنیم و بازش میکنیم و با درد می خندیم!دوباره می بندیم و به روال عادی زندگیمون ادامه میدیم! 

 

 

 

 

و این برنامه ادامه دارد.....! 

 

 

 

 

 

 

 

یه خورده بعد تر نوشت:جون من این عکس رو ببینید!فقط جون مادرتون نگین وای چه بی حیاسو اینا!این بچه ا اینقدش تونست منو بخندونه...اون وقت این دنیا یا این هیکلش تو این ۳ روز هیچ کاره مثبتی انجام نداد!

 

نظرات 14 + ارسال نظر
sadegh سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.besuye-farda.com

سلام دوست گل من وبلاک خوبی داری تبادل لینک می کنی اگه می کنی ما رو با نام زیر لینک کن
پاتوق دخ ت ر و پ س رای ایرانی اینجا
لینک کن و خبر بعده
www.besuye-farda.com
yahoo id : sadegh_200526[نیشخند]

sadegh سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ق.ظ http://www.besuye-farda.com

سلام دوست گل من وبلاک خوبی داری تبادل لینک می کنی اگه می کنی ما رو با نام زیر لینک کن
پاتوق دخ ت ر و پ س رای ایرانی اینجا
لینک کن و خبر بعده
www.besuye-farda.com
yahoo id : sadegh_200526[نیشخند]

دهان پاره سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:38 ق.ظ http://moanas.blogsky.com/

این حالت برای همه انسانها وجود داره
چون اتفاقهایی که رخ میده با آدمهای مختلف است
ممکن یک آدم اون جایگاهی رو نداشته باشه که بخواد مهربونی شما رو ببینه برای همین عمل شما مغرورانه میشه اما ممکن همین برخورد و اتفاق با کسی پیش بیاد که عیار عزیز بودنش بالاست و اون وقت هست که برخورد شما لطیف تر به نظر میاد

تافا سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:57 ق.ظ http://www.taafaa.blogfa.com

فرصت ناب کبوتر شدن از آن من است
زاده روح منو طبع غزلخوان من است

درود بر شما
از شما دوست گرامی دعوت می کنم تا از خلوتکده ام با نام "فرصت ناب کبوتر شدن" حاوی اشعار حقیر دیدن فرمایید.

روزگاری پر از تغزل برایتان ارزومندم...

ایام بکام

www.taafaa.blogfa.com

MyTheme سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:25 ب.ظ http://www.mytheme.ir

سلام دوست عزیز
وب سایت MyTheme.ir (قالب من) گرافیک منحصر بفرد و بسیار جذابی برای قالب های رایگان وبلاگ در همه موضوعات و زمینه ها ارائه داده. اگه می خوای وبلاگت جذابیت زیادی واسه بازدید کنندگان داشته باشه پیشنهاد می کنم حتما یه سر بزن قالب ها رو ببین و انتخاب کن. موفق باشی

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

نظرات بسی جذاب میباشن!

دقیقا کدوم نظرات؟!

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com


نخیر من اصلا بالا نمیارم!
اینا چیه میگی؟
پس من چیم؟
لازمه یه سری بیای پیش من کلاس اعتماد به نفس!

دیگه پیش پیش گفتم بعدا شرمنده کسی نشم!

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:24 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

:)
وب خودته گلم ! هرچی دلت میخواد بنویس! هرکی خوشش نیاد (غلطا اضافه ) میتونه تشریفشو ببره بیرون!

اره منم نظرم همینه....به این صراحت نگفتم البته!

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:25 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

هه!
چه باحال!
منم دو شب پیش این فیلمو دیدم! معرکه بود!
منم این روزا با کوچیک ترین چیز میزنم زیر گریه!
هه!
:|

ای جونم...توکه دریا رفتی خودتو سبک کردی...

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

من هیچوقت درباره اینکه کاش ذهن مثل فلش مموری باشه فکر نکردم!
بیشتر وقتا آرزوم اینه کاش مثل وبلاگ بود! به هرکی میخواستیم هروقت که بخوایم سر میزنیم هرکیو بخوایم لینک میکنیم هرکیو بخوایم از لینک پاک میکنیم!
کاش میشد ذهن مثه وبلاگ بود! :|

راس میگیا..وبلاگم ایده ی جالبیه

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

نمیشه فراموش کرد!
قبول دارم!
ولی میشه کمتر بهش فکر کرد!
تو توی این حس ها تنها نیستی دو دو جان!

جدا؟!!

خانم خبرنگار سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

:-)))
بچه هه روووووووو!
نتیجه اخلاقیش اینه که : بچه رو زود از شیر گرفتن عقده ای شده!


اول...خوب اومدی تیکه رو.

جودی آبوت سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://sudi-s.blogsky.com

صبور باش واز خدا آرامش بخواه .درست میشه(بوس)

ایشالا

گوسفند متفکر سه‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ http://www.dastmalecherk.blogfa.com

انقد تریپ غم برندار دیگه آخه بابا من دلم به تو خوش بود شنگولی
وای اینووووو این بچه بزرگ بشه چی میشهههههههههههههههههه
به عروسکم رحم نکرده

باباااا به این شدتم که میگی غمگین نیستم
بی خیال بابا...همه خواننده های وب تو که سرحال و شاد و شنگولن؟!

مگه من دل ندارم که غمگین بشم؟؟؟؟زندگی که همش مسخره بازی نیس.ناراحتیم جزئشه

حالا تو چرا اینقدر ذوق کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد