هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

*چرا*

بچه که بودم(وای وای ننه بزرگ!!!) عاشق چرا بودم. 

می شناسینش که؟هر کی نشناسه رسما نصف عمرش بر فناس. 

من می مردم براش... 

چیگده گشنگی...ا....از همه رنگی ..ا(با فتحه.)....لپتو بچشم......ا.....بچه ی گشنگم ....ا....!!! 

 

اصلا انگار این عروسک جون داشت..انگار با تمام عواطف و احساس های کودکانم حسش می کردم. 

ارزوم بود یعنی بغلش کنم. 

 

یه بار با هر بدبختیی بود مامانمو راضی کردم بریم برنامه ای که ترتیب داده بودن.یه جشنی تو تهران بود یادم نیست کجا. 

خلاصه مار فتیم اونا در حد اغاز سال تحصیلی ۸۹-۹۰ شلوغ بود.مامانم منو هل داد توی سالن خودشم بیرون واساد. 

امنیت بر قرار بود فقط امکان له شدگی فراوان وجود داشت. 

اما من از بچگی یاد گرفتم در جریانات عاشقانه زنگیم تنهایی بار مسئولیت رو روی دوش های نحیفم بکشم!!!تمام سختیارو تحمل کردم تا به عشقم چرا برسم! 

 

خلاصه نذاشتن بریم بغلش کنیم اما از یه فاصله ای دیدمش! 

 

بعد اومدیم بیرون تو فضای سبز اون مکان...چرا رفته بود بالا پشت بوم ازون بالا با بچه ها حرف میزد... 

حالا چند تا اس مثل من  کله ها همه بالا . ذوق مرگ می شدیم. 

 

اخرم کلاهش افتاد!!! 

از بچگی شخصیت داشتم.نه اون موقع رفتم کلاهو بردارم.نه الان میم از کسی امضا میگیرم.(البته این اخری توحین نشه ها....میدونم غیر عادیم.....اما من خودم ازین حرکت بدم میاد.کاری به بقیه ندارم)  

 

 

القصههههه...اخرش اومدیم بیرون خط مقنعه ی مامانم رسیده بود به بالای گوشش!!! 

 

یه نوشابه گرفت بدون اندکی ادم حساب کردن من!!!نمی دونم شایدم حساب کرد(تصویری از این مورد در ذهنم موجود نمی باشد)یه نفس همشو نوش جان نمود! 

 

 

اره عزیزم....دنیایی داشتیم ما....بعدش چطور اومد رنگین کمان برنامه اجرا کرد..چیه اومد...چگونه اومد....اما دلم با هیچ کدومشون صاف نشد! 

 

چرا خودمو می خواستم... 

فکر کنم چون با مردا زیادی خیلی ببخشید لاس میزد ممنوع الکار شد!!!خصوصا با احمد زاده! 

البته بدبخت کاری نمی کردا...یکم شوخی می کردن فقط باهم!!! 

 

وگر نه الان بچم دانشگاه میرفت... 

هیییییییییی 

 

 

 

 

 

 

 

+وای ننه.....یعنی دارم الان ساعات پایانی تابستونمو می گذرونم!؟ 

اه....چه حس مزخرفیه! حالا این دولت منگل ما همیشه پنجشنبه ها و بعضی وقتا هم ۴ شنبه هارو میزد تنگه تعطیلات قبلش تعطیل می کردا.به ماکه میرسه .....الله اکبر! 

 

 

+تو روح این تابستون که هر چی غم و غصه و جدایی و الافی و بیکاری و هر کوفت مزخرفه دیگه ای که تو این دنیا پیدا می شد تو این تابستون واسه من پیش اومد. 

 

+من دیشب به یه چیزی پی بردم....طرفدارای احمدی نژاد همون به درد یکی مثل احمدی نژاد می خورن.و برعکس!تو بی پولیم باشن بازن راضین از وضعشون....از اون بشر اوقم میگیره اما از طرفداراش نه.فقط دلم براشون می سوزه....واقعا خیلی سادن....خیلی راحت گول خوردن...دلم خیلی می سوزه براشون...خیلی! 

 

 

 

+الهی بمیرم....این داداشم تقریبا دو سه روزه خونه نیست ...در نتیجه نت بهش نمیرسه...فکر کنم امشب خمار میبینمش!!!!

 

نظرات 12 + ارسال نظر
آق آرمین چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:54 ق.ظ http://agharmin.blogfa.com

اوللللللللللللللللل
والا ما که از بچه گی عاشق کلاه قرمزی بودیم و پسر خاله !
بعدم ما چون دانشجو هستیم هر وقت حال کردیم ترممون شروع می شه!

ارههههه؟؟؟
حالا دیگه دانشجو بودنتو به رخ ما می کشی؟؟؟؟

هاله چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ب.ظ http://holy-room.blogsky.com

اون " تربچه " رو یادته ؟!! من اونم خیلی دوست داشتم :)) !!!

واای نه .. اول ِ مهر چرا اینقدر زود رسید ؟!!! تف !!

اممم اشنا می زنه...بذار...اهان یادم اومد

والا ما که ازین تابستون خیری ندیدیم...ولی بازم تف به مهر

غزل چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:46 ب.ظ http://www.calm2.blogfa.com

جاست کلاه قرمزی و پسر خاله! مگه چیه؟!

وایییییییی اره..من عاشق تیکه های پسر خالم

Smile To Me چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام آبجی

خوبی؟ کم پیدا شدی!

والا من چرا رو نمی شناسم رسما نصف عمرم به فنا رفت!

به به...داش مهدی....
ببینم درو تا نزدمتا....بچه پرو...
خوبه حالا هر وقت اپ کردی من کمه کم یه کامنتو گذاشتم...توچی؟


غزل چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ب.ظ

راستی گلم اون آپای قبلیتو خوندم با دقت و اونی که نوشته بودی قر وقاطی میباشیم حرف های دل من بود....هیییییییییییییی

ای جان...پس درکمان می کنید

هاله چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ب.ظ http://holy-room.blogsky.com

دود جونم .. منم این تابستونی از اینکه با تو آشنا شدم خیلی خیلی خوشحالم .. و امیدوارم روز به روز دوستیمون محکم تر بشه !

به یادتم ، به یادم باش !!

پ.ن : ارسال ِ نظر ِ خصوصی رو پیدا نکردم !

فدا فدا....بوس بوس


باید بری توی دودو که اخر پستا کنار کلمه ی نظرات هست
اون جا یه تیکه داره ارسال پیام

مونا چهارشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:37 ب.ظ http://raghse-mah.blogfa.com


سلام دودو
لحظات پایانی تابستونه استفاده کن ...بدو ..بدو

اکیوسان پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:08 ق.ظ

مل مل به این با حالی الان پرسه میزنه تو تی وی بعد میگی چرا؟

آق آرمین پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:16 ب.ظ http://agharmin.blogfa.com

آره دیگه دانشگاه رفتم پز بدم دیگه فک کردی رفتم چی کار ؟

نه بابا؟فک کردم رفتی دانشگاه درس بخونی!
همین شماهایین دیگه میرین جای درسخونارو میگیرین دیگه

خانم خبرنگار پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

منم تربچه رو خیلی دوس داشتم!

فقط چرا

خانم خبرنگار پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

با شخصیتیت منو کشته!

دیگه چیکار کنیم؟؟؟؟

خانم خبرنگار پنج‌شنبه 1 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.satra4114.blogfa.com

الله اکبر میگی به عنوان اغتشاش گر میان میبرنت ها!

وای راس میگی...یادم نبود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد