هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هیچی!

نگرانتم بی معرفت!(الان میگی کی به کی میگه بی معرفت!!!) 

 

 

سلامتی و ارامشتو هر شب از خدا خواستم! 

 

 

بی اینکه بخوام یادم باشی! 

 

 

زنده می باشیم(بدبختانه!)

اینجانب به دلیل غیبت کبری مان مراتب عذر خواهی را به عمل اورده و سعی می کنیم اپی لایق حضور انتر و انورتان!!!به عمل رسانیم! (به زودی)

 

 

هم اکنون به دلیل شوخی پشت وانتی مادر گرام اعصابمان گهی می باشد و تا همین چند ثانیه پیش به پهنای صورت می گریستیم! 

 

 

لذا بیشتر ازین توانایی تایپ کردن نداشته و گورمان را گم می کنیم. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

می دونم مهم نبودم!(چرت نگو نه بابا مهمی!!!از کامنتاتون معلومه که هیچ اثری الحمد الله ازشون نیس!!!)اما از همون تعدا کمیم که سراغمو گرفتن ممنونم. 

هم نتم قطع بود هم شدیدا درس و کار داشتم ....و دارم البته!  

 

 

 

گوسفند متفکر عزیز کنار همین بخش نظرات روی دودو کلیک کنی یه صفحه میاد زیر عکسش نوشته تماس با من.اونجا می تونی خصوصی بکامنتی.

 

 

به من نگاه کن!من یه دخترم!

دختر..... 

اره....من یه دخترم!با تمام عواطف و احساسات دخترونه! 

با شخصیت خاص یه دختر! 

 

دختر بودن خیلی خوبه!از خدا همیشه ممنونم که منو دختر افرید!خیلی از دوستام پسر بودن رو ترجیح میدن!نمی دونم دقیقا چرا!البته چرا....شایدم می دونم!اخه اونا چیزایی رو دلیل این علاقشون میدونن که برای من بی معنیه!احتمالا به همین دلیله که می گم نمی دونم! 

 

هیچ وقت از این بابت حسرت نخوردم....حسرت پسر نشدنم رو نخوردم! 

 

دختر بودن یه دنیای دیگه داره....یه حس و حال دیگه....یه عمق خاص! 

 

من این جنسم رو با تمام دردایی که متحمل میشه عاشقانه دوس دارم.... 

چه دردای جسمی چه دردای روحی! 

 

می خوام از دنیای دخترونه ی خودم حرف بزنم....حرفای دختروونه بگم....خیلین!جا نمیشن همشون اینجا...+یادم نیست همشونو!!!! 

 

جنس من عشق رو می فهمه!!!سطحی نگاه نمی کنه به عشق....به نفرت...به زندگی...طبیعت عشق من اینه طاقت داشته باشه..تحمل کنه....شونه هاش قوی باشه.... 

 

جنس من کم میاره....دولا میشه....گریه اش میگیره از سختیا....اما دوباره بلند میشه راه میفته! 

 

جنس من می دونه حق با اونه.....اما تحمل می کنه!شرایط رو می سنجه....قبول می کنه وقتی مجالی برای تغییر اوضاع نیست پس باید پذیرفتش! 

 

جنس من نازکه....شکننده اس...ظریف و لطیفه!اما قویه!ضعیف نیست! 

 

متنفرم ازونایی که به زن به چشم ضعیفه نگاه می کنن!اوقم می گیره ازشون! 

 

جنس من خواهره....دوسته....همسره..... 

 

 

مادره! 

 

اره...مادره! 

من بیتاب اون لحظه ایم که این مقامو بدست بیارم....من دلبسته ی این دنیام فقط به خاطر حس مادر بودن! 

 

نه به خاطر این که بهشت زیر پام باشه.... 

 

به خاطر اینکه حس کنم....حس کنم موجودیو که از منه.....خود خود من!از حسم....از خونم....از وجودم! 

 

 

من بی تاب اون شباییم که بالای سر فرزندم بیداری بکشم... 

با عشق نوازشش کنم....تو تاریکیه شب و باریکیه نور ماه که روی رخ کوچولوم افتاده غرق بشم تو چشماش....تو چشمای بستش! 

 

من بی تاب لمس کردن پوست لطیف فرزندمم! 

 

بچه تر که بودم می گفتم اییی.....من چجوری قراره بچه بشورم؟؟؟پی پیشو دست بزنم؟!!! 

 

اما الان بی تاب شستن اون موجود شیرین و نا توانم....که به من نیاز داره...به بودنم..... 

 

 

شاید هیچ کس تو این نیا به اندازه ی اون به من نیاز نداشته باشه....حتما نداره..... 

حتی همسرم! 

 

 

من عاشقانه منتظر کشیدن دردیم که مثل یه نور از طرفه بهشت می مونه....یه نوری که نشون میده در بهشت باز شده و فرزند من داره به سمتم میاد..... 

 

من دوست داره باهاش تاتی تاتی کنم....دستشو بگیرم و راه رفتن یادش بدم.....باهاش نقاشی بکشم....بهش الفبا یاد بدم....باهاش بازی کنم و اون از خوش حالی بدو بدو خودشو بندازه تو بغل من! 

 

 

دوس دارم بذارمش رو اپن اشپز خونه و با اطمینان بهش بگم بپر! 

 

اونم به بودن من...به حامی بودن من اعتماد کنه و بپره! 

 

منم بگیرمش! 

 

 

دلم می خواد الفبای عشق پاک رو یادش بدم....که عاشق شه....کامل شه.....و اون وقت یادش نره که اینو کی یادش داده! 

  

 

وای که چه حس قشنگیه....! 

 

 

 

 

خدا جونم....خدای مهربونم.....همیشه هرچی تو خواستیو قبول کردم...باید قبول می کردم می دونم...هنر نکردم.....اما یه وقت بی انصاف نشیو منو از این نعمتت محروم کنی؟!! بهم لیاقت مادر شدن رو بده....نمی خوام فقط اسم مادر روم باشه....می خوام یه مادر واقعی باشم....با همه ی ویژگیای مادرانه....نه فقط یه اسم!!!  

 

 

 

 

 

 

دنیای بزرگی داره این جنس.....باید دختر باشی تا بفهمی! 

 

 

 

پس روز دختر رو به تمام دخترا تبریک می گم.....

 

 

 

 

مهرگان

خب امروز ۱۶ مهر....همونطور که ایشالا میدونین مهرگان می باشد! 

 

والا تو این روز اصولا عشاق باس بهم تبریک بگن و کادو بدن به همدیگه! 

 

جالب اینجاس ولنتاینم روز عشاق حساب می کنن و همون کادو مادو رو تو اون روزم برای من میگیرن! 

 

سوئ استفاده می گن به این!!! 

 

 

بگذریم! 

 

 

خب ما کسیو نداریم بهمون تبریک بگه...!یعنی داشتیم دیگه نداریم!!!هییییییی:((((((((( 

 

 

 

البت شاید توی این کره ی خاکی یه نفر باشه که تو دلش مارو تو این روز یاد کنه و بهمون تبریک بگه....در حالی که ما نمی شنویم!!! 

 

 

اما من دلم می خواد اینجا به یه نفر تبریک بگم!برام مهم نیست اونم منو یاد کنه یا نه(با نهایت ادب====>بییییب شر گفتم!برام مهمه....ولی چیکار می تونم بکنم جز اینکه بقول یخمک دایورت کنم یه جا!!!)ولی دوس دارم من بهش تبریک بگم! 

 

 

 

اهم اهم...بسم الله ارحمن الرحیم....با سلام و عرض خسته نباشید...و تشکر از دست اندرکاران این برنامه و....چیز یعنی!!اون مال یه چی دیگه بود!ساری! 

 

 

 

 

 

 

 

 

               رووووووووووووز مهرگانت مبارک دییوووووونههههه ی خرررررررر!!!!

برای دل خودم!

هر وقت خواستم بیام طرفت با خوندن اخرین ایمیلت استپ کردم! 

 

DAMN IT