هوشتولو دوووووووووووو.....بازیییییییییییی
اکیوسان عزیزم بازی دعوتم کرده بود گفتیم حالا که نه حوصله اپ کردن داریم نه موضوع خاصی بریم تو خط بازی و اینا.
با تشکر از اکیوسان جانمان.
1:دلیل انتخاب اسم وبلاگ؟ والا اون زمان که خواستم این وب رو بزنم چیز خاصی مد نظرم نبود (اهم از نام..موضوع...قالب و دلیل و غیره)فقط می دونستم می خوام یه فضایی داشته باشم که هچل هفتایی که به ذهنم میرسه رو اونجا بنویسم.اینطوری اسم وبم شد هچل هفتای یه ذهن اشفته!
2:دلیل انتخاب اسم مستعار؟این داداش جانمان تو دوران طفولیتش معروف بود به .....دودو!(اسمش رو می خوای چیکار؟؟؟خدابدووووور!!!اخر الزمان شده!!)حالا چرا نمی دونم!بعد ما خیلی مشعوف می شدیم از تلفظ این کلمه .به همین منوال نیک نیممان دودو گشت!
3:پنج وبلاگی که میخونم؟
هواداران دو اتیشه ی پوریا پورسرخ(از ان جایی که ما عاشق این بشر می باشیم وبش نیز مورد عنایتمان قرار گرفته است!ــــــ>هشدار:بیان هر گونه حرف نا مربوط من باب پوریا جانمان خلاف مقررات می باشد و پیگرد قانونی دارد!)
ایشون!(از سر بیکاری و داشتن وقت اضافه می خوانیمشان!!!!داشتن جنبه ی کافی و قوه ی تشخیص شوخی از جدی الزامی ست!)
غزل بانو (روحیاتشان با روحیاتمان هماهنگی دارد و نوشته هایشان را درک می کنیم! )
من اگه خدا بودم! (دیدگاه های جالبی دارند.ــــــ>برای این مورد داشتن فیلتر کش الزامی ست)
کافه ۴۰ چراغ(گویا ایشان هم به قحطی تاپیک برخوردند چند روزیست اپ نمی کنند!!!!)
بنده از همین تریبون اعلام می کنم دوستان همگی ببخشید!به جون بچم همتونو می خونم(نخند...من جون بچمو الکی قسم نمی خورم.)فقط چون تعداد محدود بود همرو ننوشتم.وگرنه هر وقت میام نت همرو بدون استثنا می خونم.
4 : پستی که همه ی عقایدم توش نوشته شده باشه؟ اصولا تو پروفایل این جور اطلاعات نوشته می شه.پروفایل بنده هم چیز خاصی برای گفتن نداره.شاید بعدا پیدا کنه!
5:مشکلی که با بچه های وب حل کردی؟ هان؟؟؟؟نییدونم!شاید.....شایدم نه!
همه اونایی که تو لینکدونیمن دعوت می باشند.
پ.ن۱:یعنی عاشق این تیکه twilight ام که رابرت به بلا می گه یه حس محافظ بودن یا محافظتی(ترجمم خوب نی خوب!!)داره.این کلمه ی protective رو با یه غلظت خاصی میگههههه....دوس دارم همینطوری هی بگه....!!!اون موقع که تازه اومده بود دیدمش هی با خودم تکرار می کردم!(خلم خودتی)دیشب شبکه جم نشون داد خاطراتم تازه شد!!!!
پ.ن2:وای چششمتون روز بد نبینه.از کلاس داشتیم با دوستان منگلمان بر می گشتیم .عین این دخترای سر بزیر...سرمونو انداخته بودیم پایین داشتم از خیابون رد می شدم که یهو حس کردم تو شیکم یه برادر قرار گرفتم!!!
برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم دوستانمان کر کر واسادن اون ور می خندن بیشوراااا!هیچی دیگه یه 2...3 ثانیه ای واساده بودیم فیس تو فیس(البت face to chest)اخه قدش بلند بود صورتمان مقابل سینش بود.بعد دیگه راهمان را کج کرده و از خیابان رد شدیم!!!
باشد تا رستگار شویم!
پ.ن3:هیییییییییی....نوومووخوام ماه رمضون تموم شه.
هییییییییییییییییییییی...!
امان از تو که خاموش میای .....خاموش میری!
می خوای تلافی کنی؟!!!
خیالی نیست!
حس ششم قویه!نگفته بودم بهت؟!!
حالا بدون!
........!
اینجا ایران
(چخ چخ چخ....صدای تایپ!!!!)
کرج....
نیمه شب۱۳/۶/۱۳۸۹
ساعت ۱۲:۳۹
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون بالا چیزه خاصی نبود..زیاد فکر نکنین که یعنی چی!
می خواستم بپرسم فیلم the hurt locker رو دیدین؟؟؟
نه؟
خب ببینین!
اخه من امروز دیدم...خیلی باحاله....مال جنگ امریکا و عراقه....ولی یه مشکلی که داره زیادی native صحبت می کنه.....مثلا تو حالت عادی که ما یک کلمه می شنویم این یه جمله گفته!!!
عین مستند می مونه...عاشقش شخصیتاش شدم به عبارتی!