ادب مرد....به از دولت اوست!!!
نمی دونم چطور بعضیا می تونن اینقدر راحت دیگران رو نقد کنن و با لحن بد و زشتی در موردشون صحبت کنن.از کار اشتباه و وقیحشون بگن و انگ فاحشه بودن رو خیلی راحت بزنن به طرف و تازه این قضیه رو اینقدر کش بدن تا چند نفر بیان اعتراض و دوباره تعداد افرادی توسط اون اقای نسبتا محترم این صفت ها بهشون چسبونده میشه بالا بره!واقعا نمی دونم مشکل از چیه؟؟؟؟اون ادم کمبود توجه داره؟؟؟فکرش فاسده؟؟؟نظرش رو گفته؟(خب اگه اینجوری بود عین ادمیزاد صحبت کردنم روشیه برای خودش!!!)یا می خواد امار وبشو ببره بالا؟؟؟؟یا نه!شاید دلش دعوا می خواد و دوس داره فحش بشنوه و فحش بده!!!!؟نمی دونم.منی که الان دارم اینارو می نویسم تا جایی که یادم میاد به کسی انگ نا پاکی نزدم.حتی اگه در موردش خیلی چیزا هم شنیده باشم.من میگم اولا خدا خودش بهتر بنده هاشو می شناسه و از قصد و نیتشون برای هر کاری و هر حرفی و هر حرکتی خبر داره.اونه که فقط میدونه کی ذات فاسدی داره که سالم!دوما...برمیگردم به خودم نگاه می کنم.یعنی من حرفی نزدم؟؟؟حرکت نامناسبی انجام ندادم؟؟؟دختر پیغمبر بودم ایا که حالا به این راحتی هیصیت(اگه درست نوشته باشم!!!) یه نفر رو ببرم زیر سوال؟؟؟به خاطر چی؟فقط به خاطر اینکه بخوام به اصطلاح!!!بگم اره داداش...من روشنفکرم....من مثبت اندیشم...و من هزار تا کوفت زهر مار دیگم!اقا اینکه نشد که؟!!!
شاید خیلیا این پست رو که خوندن بفهمن دارم درمورد کی حرف میزنم.شاید وبشو بشناسین.به هر حال نمی خوام ادرسی یا اسمی ازش ببرم که رسوا بشه...۴ تا فحش دیگه بخوره.اگه اون لذت می بره از این جنگ و دعوا من نمی برم!
اصولا ادمی نیستم که تو هر بحثی سر بدوونم و اظهار نظر کنم.اما با این اقا وارد بحث شدم و فهمیدم دروغ حرف میزنه!کم کمش در مورد من!(نمی گم یه دروغ گوی حرفه ایه)من وقتی پستشو خوندم با اینکه از لحن بیان و نقدش از یه سری از وبلاگ نویسا اصلا خوشم نیومد اما راجع بش فکر کردم.بالا و پایین کردم حرفشو.برگشتم به خودم.یه کوچولو از گذاشتن پست اری...اینگونه شد که! پشیمون شدم.پس بدون هیچ موردی ...بدون هیچ خجالتی می گم شاید بهتر بود نمی نوشتم اون پست رو!اما ایشون.....با وجود اینکه من حتی کوچکترین حرف بدی بهش نزدم حرفایی رو از جانب من برای کس دیگه کپی پیست کرده که واقعا خودم قرمز شدم!
چرا یه عده اینقدر راحت قضاوت می کنن؟چرا اینقدر باید هنوز بدبخت باشیم که یه موضوع ساده اییییینقدر جنجال به پا کنه؟؟؟؟من زیاد با نوشته های اون بنده خدایی که حس نقادی این اقا رو تحریک کرده حال نمی کنم.ولی بیشتر از همه از نقد بسیار بسیار زشت ایشون ناراحتم!و حق رو به اون بنده خدا می دم.
کاش یادمون نره شرف ادما......خیلییییییییییییی بها داره...خیییییییییییلیییییی ارزش داره.کاش بفهمیم این موضوع رو که به خودمون اجازه ندیم به راحتی اب خوردن شرف یه انسان رو ببریم زیر سوال.....
برای خیلیامون متاسفم.برای اونایی که این اقارو با اب و تاب تایید کردن!
سعی می کردم سنگدل باشم و همه چیو به دست فراموشی بسپارم....
اما انگار عوامل این دنیا اینو نمی خوان...
خودش.....
اطرافیانی که از همه چی بی خبرن....
به مرز دیوونگی میرسم اینجور موقع ها....
دلم نمی خواد امیدوارش کنم .....اما دل خودمم ارووم نمیگیره....به دلم میگم الان احساسات احاطه ات کرده...واسه اینه دل نازک شدی!خر نشو!
کاری نکن که بعدا پشیمون شی!کاری نکن بعدا بهت امیدوار شه!
کاش ادم میتونست مموری مغذشو مثل فلش مموری فرمت کنه!بدون اینکه دیگه اثری ازون فایلا بمونه!
تو این دنیا اگه همه خاطرات خارجی رو از بین ببری....همه عوامل خارجی که یاد اورشه رو نابود کنی...اما فکرت...ذهنت هیجوری پاک نمیشه!
مگه اینکه ضربه مغذی شی و فراموشی بگیری!
یه وقتا سعی می کنم بی رحم باشم..تصور کنم چیزی به عنوان قلب ندارم....اما نمیشه!!!
fuck this life!!!
fuck
یعنی تا این حد...؟!!!
داشتم تو وب هستی می گشتم به پستی برخورد کردم که مو به تنم سیخ شد.
لینک موضوعات رو اینجا می ذارم برین ببینین.البته اصلش مال وب بانوی ناشا هستش.
ختنه شدن دختران در بعضی مناطق جنوبی ایران
علل و چگونگی پیدایش و تداوم ختنه زنان
ختنه دختران با چه اهدافى در کشور هاى مزبور انجام مى شود؟
در مقام مقایسه ختنه پسران با ختنه دختران چه ارجحیت هایى دارد؟
اتو کردن سینه ی دختران برای کمتر کردن جذابیت آنان
***خواهشا از این پست منفی برداشت نکنید.برای اونایی گفتم که شوخی و جدی سرشون نمیشه و هر حرفی رو وصل می کنن به بی حیایی و ...!
ماه من توجایییی؟!!!
از یه هفته پیش خبراش پیچید که قرار ۵ شهریور سیاره مریخ به نزدیک ترین فاصله اش به زمین برسه.
کلی ایمیل و اف و اس ام اس و.....
حالا که دارم نگاه می کنم خود ماه رو هم نمیبینم!!!
شانس ما داریم؟؟؟؟
نه اصلا مملکته داریم؟!!!
نمی دونم شایدم مکانی که من هستم خط نمیده!!!
دلم نمی خواست از دستش بدم...هیییییی
اعصابمان خورد است و دلشکسته ایم همی!
بعدا نوشت:دیدیم....بلاخره با هر بدبختیی بود دیدیم ماه و مریخ گیگیلیش را!وووووووییییییی نصفه شبی اینقدر ذوق زده شده بودم دلم می خواست جیغ بزنم.خیلی باحاله ها....جز افتخاراتمون میشه...به بچه ها و نوه هامون میگیم دلتون بسوزه...ما چیزیو دیدیم که تا ۱۲۰۰ سال دیگه اتفاق نمی افته....اخ جوووووووووون
اری ....این گونه شد که....!
یاد یکی از خاطرات دوران طفولیتمان افتادیم.فقط کمی صحنه دار می باشد همی!
گویا کلاس اول راهنمایی بودیم.و به تازگی از طریق دوست عزیزو دانایمان!به عمق فاجعه ی نی نی دار شدن ملت پی برده بودیم!
لازم به ذکر است که وقتی در گوشمان جریان را به وضوح هرچه تمام تر تعریف کرد باور نکرده و برچسب بیشعورو بی حیا بودن و تعدادی دیگر از صفات ناپسند را به دوستمان چسباندیم.
حتی در دفتر خاطراتمان هم ذکر کردیم که چقدر ایشان بیشعور و کثافت می باشند که این چنین حرف میزنند!
چندروزی گذشت و ما در خانه تنها بودیم.
کنترل مربوطه را برداشته و گشتی در شبکه های اجنبی زدیم از میان ان همه شبکه ی مبتذل که قفل بود...گویا یکی از انها باز گشته بود!یاز بود از اول!یا باز کردیم خودمان!یادمان نمی اید حالا!
خولاصهههه......چشمتان روز بد نبیند با چه صحنه ای روبرو شدیم خودتان تصور کنید!!!
اونقدر شوکه شده بودیم که سرخیه گونه هایمان را به وضوح حس کرده و توان تغییر کانال را نداشته و همانجا نشستیم و تماشا کردیم!!!(بزن دس قشنگه رووووووو!!!
)
لازم به ذکر است که ورژن صحنه مربوطه بسیار بالا بود ما بسی تعجب کردیم که اقا قبول!!!حالا چرا ۲نفر به یه نفر؟؟؟!!!
مانده بودیم طرف از کجاش نفس می کشه!!!!
مدتی به همان منوال گذشت که صدای زنگ خانه امد!
مادرمان بود همی!
شبکه را عوضیده و به استقبالش رفتیم با گستره ای از اطلاعات زناشویی!!!
مامان جان وقت شناسمان به ما گفت که حاضر شویم که با خاله اینها امده و می خواهیم به خانه انها برویم.
حاضر گشته و رفتیم و داخل ماشین تمرگیدیم که ناگهان خاله جانمان به ما بستی تعارف نمودند!
حال شوما فکر می کنید بستی چه بود؟؟؟
از ان دایتی چوبیا که کاکائوییه و مانند هات داگ می ماند!!!
وقتی با این پیشنهاد بیشرمانه رو برو شویم امتناع کرده و تلاش در رد کردن درخواستشان داشتیم.
اما خاله مان گیریده بود نه الان بخور!!!
ما هم طفلی بیش نبوده ...از طرفی مانند طفول این دوره زمونه پرو نبودیم و مجبور به قبول این کار شدیم.
در کل مسیر ما داشتیم ان بستی مستحجن الشکل را می خوردیم و صدایمان در نمی امد!
و اینگونه شد که ما به صحت حرفای دوستمان پی بردیم!
باشد تا رستگار شویم!
پ.ن۱:هیچ اتفاقی نیفتاد که یاد این قضیه افتادم.خیلی اتفاقی بود....والا....با زبون روزه چه اتفاقی می خواست بیفته؟؟؟
پ.ن۲:بیخود نیست تو بعضی از این فیلما میزنن۱۸+و...
بعدا نوشت ۱:امدیم پستمان را خواندیم و از داشتن اینهمه غلط املایی شرمنده گشتیم...مارا عفو کنید و مسخره امان نفرمایید.
بعدا نوشت ۲:کلی پ.ن داشتیم که بنویسیم اما نت هنگیده بود.الان همش یادم رفتههههه