دلگیرم....
اره....از تو ..از خودت.....از تو که هم خونمی....عضوی از خونوادمی....
چرا اینطوری می کنی؟مگه چیکارت کردم؟؟؟
جز محبت؟هرچی بهم پریدی...هرچی بهم گفتی با این که از تو داشتم منفجر میشد هیچی نگفتم!اون وقت تو...مگه منو نمیبینی؟
هان؟
رفتارمو با خودت یعنی نمی فهمی؟یا خودتو می زنی به نفهمیدن؟
که چی مثلا ؟
چیو می خوای ثابت کنی که هر کاری می کنم بهم گیر میدی؟
هر وقت دوستات بهت زنگ میزنن هرکاری داشته باشی و لش می کنی تا بری با اونا....
نمی گم باهاشون نباش..به من چه اصلا؟ولی منم ادمم....کم کسی نیستم....
اون وقت با کسی که باهاش زندگی می کنی اینطوری رفتار می کنی؟
چرا نمی فهمی؟
من که جونم واست در میره....تو اوج عصبانیتم وقتی از خونه میری بیرون دعا می کنم سالم برگردی....
می گی دوسم داری؟؟؟دوست داشتن به حرف نیست...به عمله....
حتما باید بیفتم بمیرم تا بفهمی یکی از اعضای خانوادتو از دست دادی؟؟؟؟
می دونم دوسم داری....
اما یه وقتا یه کارایی می کنی....واقعا شک می کنم به این موضوع....
اره...حسودیم میشه به دوستات....
یه کار خواستم واسم انجام بدی.....یه کار ناقابل!
اخمات زیر چونت....با اون سرعت میرونی که چی؟؟؟؟
چرا بهم تیکه پروندی؟؟؟؟
من لایقش نبودم...خیلی بی انصافی....
مردمو زنده شدم با اون رانندگیت.....
چند نفر تو طول مسیر بهمون فش دادن خدا می دونه....
می دونم همیشه اینطوری نیستی....
اما بیشتر اوقات باهام نا مهربونی.....
دلم گرفته ازت.....خیلی وقته.....
اما از ترس این که خدا ازم بگیرتت باهات بد تا نمی کنم.....
می گم خوب میشه.....اخلاقش اینه...دلش پاکه.
قبلا هم تو کاغذ واست نوشته بودم.....اما بعدا پاره ش کردم......
خیلی بده تو......تو.....اشکم رو دراری......
با همه این اخلاقات و بدخلقیات......
همیشه دوست دارم......!