هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

به من نگاه کن!من یه دخترم!

دختر..... 

اره....من یه دخترم!با تمام عواطف و احساسات دخترونه! 

با شخصیت خاص یه دختر! 

 

دختر بودن خیلی خوبه!از خدا همیشه ممنونم که منو دختر افرید!خیلی از دوستام پسر بودن رو ترجیح میدن!نمی دونم دقیقا چرا!البته چرا....شایدم می دونم!اخه اونا چیزایی رو دلیل این علاقشون میدونن که برای من بی معنیه!احتمالا به همین دلیله که می گم نمی دونم! 

 

هیچ وقت از این بابت حسرت نخوردم....حسرت پسر نشدنم رو نخوردم! 

 

دختر بودن یه دنیای دیگه داره....یه حس و حال دیگه....یه عمق خاص! 

 

من این جنسم رو با تمام دردایی که متحمل میشه عاشقانه دوس دارم.... 

چه دردای جسمی چه دردای روحی! 

 

می خوام از دنیای دخترونه ی خودم حرف بزنم....حرفای دختروونه بگم....خیلین!جا نمیشن همشون اینجا...+یادم نیست همشونو!!!! 

 

جنس من عشق رو می فهمه!!!سطحی نگاه نمی کنه به عشق....به نفرت...به زندگی...طبیعت عشق من اینه طاقت داشته باشه..تحمل کنه....شونه هاش قوی باشه.... 

 

جنس من کم میاره....دولا میشه....گریه اش میگیره از سختیا....اما دوباره بلند میشه راه میفته! 

 

جنس من می دونه حق با اونه.....اما تحمل می کنه!شرایط رو می سنجه....قبول می کنه وقتی مجالی برای تغییر اوضاع نیست پس باید پذیرفتش! 

 

جنس من نازکه....شکننده اس...ظریف و لطیفه!اما قویه!ضعیف نیست! 

 

متنفرم ازونایی که به زن به چشم ضعیفه نگاه می کنن!اوقم می گیره ازشون! 

 

جنس من خواهره....دوسته....همسره..... 

 

 

مادره! 

 

اره...مادره! 

من بیتاب اون لحظه ایم که این مقامو بدست بیارم....من دلبسته ی این دنیام فقط به خاطر حس مادر بودن! 

 

نه به خاطر این که بهشت زیر پام باشه.... 

 

به خاطر اینکه حس کنم....حس کنم موجودیو که از منه.....خود خود من!از حسم....از خونم....از وجودم! 

 

 

من بی تاب اون شباییم که بالای سر فرزندم بیداری بکشم... 

با عشق نوازشش کنم....تو تاریکیه شب و باریکیه نور ماه که روی رخ کوچولوم افتاده غرق بشم تو چشماش....تو چشمای بستش! 

 

من بی تاب لمس کردن پوست لطیف فرزندمم! 

 

بچه تر که بودم می گفتم اییی.....من چجوری قراره بچه بشورم؟؟؟پی پیشو دست بزنم؟!!! 

 

اما الان بی تاب شستن اون موجود شیرین و نا توانم....که به من نیاز داره...به بودنم..... 

 

 

شاید هیچ کس تو این نیا به اندازه ی اون به من نیاز نداشته باشه....حتما نداره..... 

حتی همسرم! 

 

 

من عاشقانه منتظر کشیدن دردیم که مثل یه نور از طرفه بهشت می مونه....یه نوری که نشون میده در بهشت باز شده و فرزند من داره به سمتم میاد..... 

 

من دوست داره باهاش تاتی تاتی کنم....دستشو بگیرم و راه رفتن یادش بدم.....باهاش نقاشی بکشم....بهش الفبا یاد بدم....باهاش بازی کنم و اون از خوش حالی بدو بدو خودشو بندازه تو بغل من! 

 

 

دوس دارم بذارمش رو اپن اشپز خونه و با اطمینان بهش بگم بپر! 

 

اونم به بودن من...به حامی بودن من اعتماد کنه و بپره! 

 

منم بگیرمش! 

 

 

دلم می خواد الفبای عشق پاک رو یادش بدم....که عاشق شه....کامل شه.....و اون وقت یادش نره که اینو کی یادش داده! 

  

 

وای که چه حس قشنگیه....! 

 

 

 

 

خدا جونم....خدای مهربونم.....همیشه هرچی تو خواستیو قبول کردم...باید قبول می کردم می دونم...هنر نکردم.....اما یه وقت بی انصاف نشیو منو از این نعمتت محروم کنی؟!! بهم لیاقت مادر شدن رو بده....نمی خوام فقط اسم مادر روم باشه....می خوام یه مادر واقعی باشم....با همه ی ویژگیای مادرانه....نه فقط یه اسم!!!  

 

 

 

 

 

 

دنیای بزرگی داره این جنس.....باید دختر باشی تا بفهمی! 

 

 

 

پس روز دختر رو به تمام دخترا تبریک می گم.....

 

 

 

 

مهرگان

خب امروز ۱۶ مهر....همونطور که ایشالا میدونین مهرگان می باشد! 

 

والا تو این روز اصولا عشاق باس بهم تبریک بگن و کادو بدن به همدیگه! 

 

جالب اینجاس ولنتاینم روز عشاق حساب می کنن و همون کادو مادو رو تو اون روزم برای من میگیرن! 

 

سوئ استفاده می گن به این!!! 

 

 

بگذریم! 

 

 

خب ما کسیو نداریم بهمون تبریک بگه...!یعنی داشتیم دیگه نداریم!!!هییییییی:((((((((( 

 

 

 

البت شاید توی این کره ی خاکی یه نفر باشه که تو دلش مارو تو این روز یاد کنه و بهمون تبریک بگه....در حالی که ما نمی شنویم!!! 

 

 

اما من دلم می خواد اینجا به یه نفر تبریک بگم!برام مهم نیست اونم منو یاد کنه یا نه(با نهایت ادب====>بییییب شر گفتم!برام مهمه....ولی چیکار می تونم بکنم جز اینکه بقول یخمک دایورت کنم یه جا!!!)ولی دوس دارم من بهش تبریک بگم! 

 

 

 

اهم اهم...بسم الله ارحمن الرحیم....با سلام و عرض خسته نباشید...و تشکر از دست اندرکاران این برنامه و....چیز یعنی!!اون مال یه چی دیگه بود!ساری! 

 

 

 

 

 

 

 

 

               رووووووووووووز مهرگانت مبارک دییوووووونههههه ی خرررررررر!!!!

برای دل خودم!

هر وقت خواستم بیام طرفت با خوندن اخرین ایمیلت استپ کردم! 

 

DAMN IT

مانور...

خب بعد چند وقت اپیدیم؟؟؟یه هفته ازین ور...چند روز ازون ور...میکنه خیلی وقت!!! 

  

 

خب واقعا من ازون دوستانی که بهم اطلاعات دادن ممنونم....دم اوناییم که ندادن گرم!!! 

والا...بزور که ادم نمی تونه بگیره...! 

  

 

خب ما یه جورایی افتادیم رو غلتک و امتحانا همین ماه اولی شروع شده!!! 

 

خدایی دس به امتحان گرفتنشون بیسته....اه اه اه 

 

من امروز پی بردم این برادران نیروی انتظامی همشون بدم نیستن بابا... 

توشون خوبم پیدا میشه! 

 

این دبیرستان مارو جو گرفته...البته شاید اونارو جو گرفته که مدرسه مارو چوزیدن(انتخابیدن!!!) 

خولاصه به مناسبت هفته ی نیروی انتظامی امسال برنامه توی مدرسه ما برگزار شد! 

ما هم که سومی کلی بهمون افتخار دادن بقیه رو فرستادن کلاساشون مارو گفتن بمونید تو حیات به عنوان میزبان

 

حیات مدرسمون پر شده بود ازین ماشین سیاها هستن کماندو ها توشن سیاه می پوشن واسه عملیاتا و اینا(چیه؟؟؟اسمشونو نمیدونم کروکی می کشم برات...بده؟؟؟)اره...بعد کلی سر هنگ و سرباز کلی اقای دیگه اومده بودن مهمونی!گروه سرودشونم ور داشته بودن اورده بودن یه سری جوون سر به راه و کمی تا قسمتی چشم چران(اینجا متضاد شد حرفام)اخه می خواستن نشون بدن که مثلا ما تحویل نمیگیریم دخترارو و برای کارمون احترام قائلیمو اینا ولی چشم چند تاشون افتاد جلوی ردیف ما!!!بس که اینورو نگاه می کردن زیر زیرکی....حالا فک می کنن اون کلاهارو میزارن معلوم نمیشه دارن کجارو میبینن! 

 

این دوستان ماهم کم نمش ذاشتن....از تیکه های مختلف گرفته تا یه جا که یه حرف ناجور از دهنشون در رفت فقط خدا کنه نشنیده باشن!!!ابرو ریزی به معنای واقعیه کلمه میشد!!شایدم شده...نییدونم!

 

 

ولی انصافا از حق نگذریم خیلی قشنگ مانور دادن....یه سری کارا انجام دادن...مثلااز بالای پشت بوممون این کماندوها با طناباشون مدل این فیلما اومدن پایین...وایی یکیشون خیلیییییی خشگل اومد پایین..یعنی یه حالتی به بدنش داده و بود با تسلط کامل اومد...کلی حالیدم.... 

 

 

بعد یه سری از رزمی کاراشون اومدن عین کشتی کج همو مهمون می کردن! 

میزدناااا....عین خیالشون نبود.....من واقعا مونده بودم...اخه هیچیه حفاظتیی ام نداشتنیعنی استخون مستخونای اینا نمیشکست؟؟؟؟ 

محکم می کوبوندن زمین همدیگه رو...دو نفر بودن...یکیشونو اولی خوابوند زمین با تمام قدرت با باسن اومد روش!(ببخشید دیگه مثبتیانه تر ازین نمی شد شرح بدم!!) 

 

 

خلاصه که خیلی حال دادن...دمشون جدا گرم....مردیم از خنده.... 

 این دخترارو هم که می شناسین...کافیه سوتی بگیرن....جد و اباد طرف رو بلهههههه! 

 

یکی ازین بنده خداها هم در حین انجام حرکات رزمی لباسش داشت در میومد.....بخشی از تنش معلوم شد فقط...همین به خدااااا.....بعد حالا این بچه های ما یهو شروع کردن به هووووووووو...جیغ و  اینا.مام که می خواستیم خیر سرمون بتمرگیم سر جامون نخندیم ...نشد دیگه.....یعنی منو نغمه(دوستم)تمام مدت می خواستیم مثلا خودمونو کنترل کنیم ولی دیگه اخراش ولو شده بودیم رو هم دیگه از خنده.... 

 

 

ازتمام جهاتم داشتن فیلم برداری می کردن.ازونجاییم که ما ردیف دوم بودیم دقیقا تو چشم دوربین تشریف داشتیم!  

 

حالا از چند حالت خارج نیست....: 

یا جاهایی که ما بودیمو از تو فیلماشون پاک می کنن(که در اون صورت می مونه فقط ۱ چهارم فیلمشون!!) 

 

کلا فیلمشونو واسه امسال بی خیال شن(نمیشه!!!می دونین که!) 

 

بذارن اون صحنه ها همه بمونه(کمی تا قسمتی ابروشون میره) 

 

بذارن صحنه ها باشه ولی زیر نویس کنن این چند ردیف(منظور ما)جز معلولین ذهنی و جسمی بودن که به عنوان مهمان اوردیمشون

 

بذارن باشه زیر نویس کنن اینا جز مهمانان خارجی ما هستن و با فرهنگ اینجا ====>ایران!اشنایی ندارن به جز یکیشون!(یعنی من!که لیدرشونه و کمی اشنایی داره....اخه خوب من نسبت بهشون خوب بودم دیگه )

 

 

هییییییی.....همه کلی از زنگامون پریید.یسسسسسسسسسس! 

 

 

 

 

 

وایی امروز رفتم یه اموزشگاه دیگه تعیین سطح دادم تمام سابقم به فاک رفت!حالا می خوام برم یه جای دیگه اونجام بدم...تعیین سطح!!!بعد ببینیم چی میشه....اخه قرار بود نرم این ترم اصلا زبان دیگه....ولی دوداش جانمان گفت نخیر...برو....دم کنکور یادت میره!مام گفتیم چشم!اما این اموزشگاه ما پول خون فادر مادرشو میگیره گویا...مام تازه فهمیدیم تو این مدت سرمون کلاه میرفت. 

فقط ....

من اونجارو دوس دارم....چون ازش خاطره دارم.....!ازون مسیر....ازون پاساژ! 

بی خیال!

پ.ن مهمه!!!!

یکی به ما بگوید این برادر جانمان چرا دانشگاه نمی رود همی؟!!! 

 

 

جایتان خالی یک معلم اسکلی در درس دین و زندگی داریم...خدا نصیبتان کند! 

 این دوستمان مارا نفرین کرد و نفرینش گرفت بدجوووور! 

 

اقا این روز اول که اومد یه لیست مصدر *کردن*رو صرف کرد..دور از جون شوما نباشه! 

 

ابروی ادمو حوارو برد به خدا بس که به کردنشون اشاره کرد....داشت صحبت از کارهایی که خدا به ما گفته انجام ندیم و اینا می کرد بعد رسید به قضیه ادم و حوا!  

به نقل از ایشون:خدا گفت نکنید..بابا....اما چی؟؟؟(اینجا به یه کشو قوس خاصی بیان می شود)ادمو حوا؟؟؟(یعنی منتظر ما بگیم)..کردند!!!! 

 

 

کل کلاس که می خندید این بیشتر ترغیب می شد ادامه بده به این شکل صحبت کردن... 

بنده خدا فکر می کرد ما مشعوف شدیم از صحبت هاش و داریم به خنگ بودن ادم و حوا می خندیم! 

نمی دونم والا خودش اینقدر اسکل بود...نمی فهمید...یا مارو اسکلیده بود!!!؟ 

یو نو؟؟؟!!! 

 

 

 

تو پرانتز:خدا امسال رحم کنه....ما نهایی داریم خووووووو 

 

 

 

 

ما پارسال سوار اتوبوس که می شدیم بیایم خونه تو مسیر انواع و اقسام پسر ها به جمعمان افزوده می شد... 

 

قسم امسال یه گونه ی نادری از پسرا هستش که در دست بررسیست!!!معلوم نیست مال قوم عجوج مجوجی....مغولی......از دهاتای انگولان.... ؟ 

بهر حال....هنوز مشخص نیست.....همینقدر بدانید که استعداد ویژه ای در اربده زدن....فحش دادن...انداختن تیکه های زیر ۱۸ سال شدیدا...تکرار می کنم!شدیدا مسخره و بچه گانه ....و از همه مهمتر مجبور کردن دختران و زنان اتوبوس به رفتن به ته اتوبوس (از ترس)دارند! 

 

 

ورژن جدیدن!پارسال....پیارسالیا بهتر بودن بابا! 

 

 

 

 

 

 

پ.ن:اقا یه خواهشی خیلی خیلی مهم از هر کسی که اینجارو می خونه دارم...جون جدتون اگه می تونید از کمک دریغ نکنید. 

می خواستیم اونایی که به تناسخ اعتقاد دارن و باورش کردن بیان برام مفصل بگن چرا؟؟؟؟اگه خصوصیاتی از اون جلبتون کرده...اگه دلیلی دارین....یا هر کوفت دیگهمفصلا برام توضیح بدین.این یه جور مصاحبه از افرادیه که به این قانون اعتقاد دارن.لازمش دارم به جون بچم.....گشاد بازی خواهشا در نیارید و بگید(ایکن دودو مظلوم می شود) 

 

 

 

 

چند ثانیه اون ور تر نوشت!:پلیززززززز.....تکرار می کنم....مفصلا!!!!(ایکن دودو در می رود تا کسی نزدنتش)