هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

هچل هفتای یه ذهن آشفته!

میان آدمیان چیزی نیست جز دیوار هایی که خود ساخته اند . تولستوی

رفت...

و من پیر شدم...


خوشم میاد هیچکی سراغی ازم نمیگیره.... 

 

:)

عنوان ندارم

نمی دونم خوش حال باشم از این که مدرسه ها و دوران دانش اموزیم تموم شده یا نه!

دلم گرفته بود و اومدم اهنگ گذاشتم شروع کردم به گشتن تو کامپیوترم ببینم چی پیدا می کنم!

میون این گشتیدنم یکی از پستای وبلاگمو پیدا کردم.نمی دونم اون موقع که اینو تو کامپیوتر سیو کردم به چی فکر می کردم.اصلا چرا سیوش کردم....

خوندم....خنده دار بودJ

یادش بخیر واقعا....مال سوم دبیرستانم بود....

پیش دانشگاهی من اتفاق خاصی توش نیفتاد....

یکم دلم میگیره وقتی به این دوران دبیرستان و پیشم نگاه می کنم!

اصلا شور شوق و شیطنتای این دوران رو نداشتم!

وقتی مقایسه می کنم با دوران راهنماییم.....یه آه از ته دل فقط نصیبم میشه!

چون....نمی دونم.....به اسم منضبط بودن....یا هر کوفت دیگه....نشد که عشق و حال کنم....حال اون روزام رو ببرم! J

یکم غمگینه!

اینجاس که ادم میگه عمرم به f…k رفت!

با این تفاوت که خدارو شکر همه عمرم نرفت....فقط یه بخش خیلی خاص و فراموش نشدنیش!که زیادم فراموش نشدنی نیست!البته برای من!

در هر حال حسرت خوردن فایده نداره!

اما اگه عمری بود و صاحب دختری شدم...بهش میگم هر غلطی خواستی برو بکن....خواستن انضباتتو کم کنن با من طرفن! :D

((این اهنگ سامی بیگی----- >این عشقه.....چقد با روان ادم بازی می کنه....نمیذاره تمرکز کنم واسه نوشتن کصصصصافت:D ))

این عشقه تو وجوت توی جونت ریشهه کرده دلت دوباره...بی قراره....داره دنبال من می گرده.....

خواستم بهت چیزی نگم....تا با چشام خواهش کنم...درارو بستم روووت تا....احساس ارامش کنم....باور نمی کنم ولی.....انگار غرور من شکست...اگه دلت می خواد بری....اصرار من بی فایدس.....

و اهنگای انریکه که نمی فهمم کامل چیچی میگوی! :|

دلم می خواد .....چیزیو که نمیدونم چیه!

اه...عجب موجودیه این ادمیزاد!

تو یه تایم مشخص پره احساسایی که حتی یکیشم نمیتونه بفهمه دقیقا چه حسیه!

اما یه چیزیو دلم می خواد که نمی تونم انجامش بدم...چون اساسا بچه مثبتم!

اونم اینه حدودای ساعت4....5 صبحی که تا اون موقع بیدار بودم بشینم لب پنجره...یا برم تو بالکن....یه نخ سیگار بکشم!

هر هر هر....کوفت...جم کن فکتو....به من نمیاد؟؟؟فعلا فقط دلم می خواد....تاببینیم چند صد سال دیگه به مرحله ی اجرا در میاد!

مسئله اصلی میدونین چیه؟؟؟این که حتی واسه نوشتنم گاهی موانعی هست!موانعی مثل شخص...یا اشخاص...که میان می خونن و واسه خودشون قضاوت می کنن.....قضاوتایی که درست نیست در واقع....

مسئله اینه که همه ی ما ادما خیلی راحت به خودمون حق قضاوت در مرود دیگران میدیم....خیییییییلی راحت.....حتی شعار میدیم که قضاوت نکنیم...اما می کنیم....

گاهی نا خداگاه....مثل خود من!

و باااااااااااااز هم مشکل همیشگی

بعد مدتها یکم وب گردی کردم! 

 

ب وبایی سر زدم که تو لیستم نیستن! 

 

جدا ها!خیلی وقته وبای تو لیستم یا عوض کردن جاشونو...یا کلا رفتن!یا اپ نمی کنن! 

 

دلم خیلی واسه وب نویسی تنگ شده!احساس میکنم پره حسای نگفتم!پره حرفای نزده! 

 

اما این وبو دیگه مثل سابق جای امنی واسه حرفام نمیبینم ! 

 

عاشقشم....خیلی....بهترین اتفاقای زندگیم.....یا نه....از بهترینا....تو این وب افتاد!واسه همین فکر نکنم حذفش کنم! 

 

شاید برم جای دیگه... 

اخر تابستونم رسیدو از مهر......دوباره من شروع تازه ای رو واسه کنکور دارم! :) 

 

با این که اصلا انتظار نداشتم روحا اماده بشم....اما حس می کنم شروع خوبی میشه!و کلا....سال خوبی! 

 

این سالی که گذشت....یه سری اتفاقا افتاد....که ثبات رو از روانو زندگیم برده بود....روراست متمرکز نبودم! 

می خوام امسال باشم! 

با تو!  

 

:) 

 

اتفاقات خوبی میفته! 

 

 

حس میکنم! 

 

 

:)

دودددددووووووووووووووووو......(که چی حالا؟!!)

دلم هراز گاهی ازت میگیره و حرفایی میزنم که لایقش نیستی.... 

بهونه های بی مورد میگیرم..... 

میگذری...درسته حرفتو میزنی....اما میگذری بعدو.....من میمونم با شرمندگی....با .... 

 

ببین؟حواسم هست هستی....حواسم هست که یه کاری می کنی همش که حالم خوب شه....ارووم باشم.... 

 

ببخش منو....باشه؟ 

 

گاهی اون ترس همیشگی میاد سراغم این وقتا.....که نکنه یهو خسته شی....نمی دونم! 

 

می خوام باشی....می فهمی؟ 

 

می خوام باشی.....اما اروم....خوشحال....خوشبخت....می خوام با این حس ها کنارم باشی....نه حسای دیگه..... 

 

که خودت میدونی اصلا تحملشو ندارم....که اونطوری ببینمت..... 

 

 

 

 

 

 

یه چیزیو میدونی؟مامانم میگه زبونت تنده!راس میگه نه؟؟؟توام به این موضوع رسیدی؟ 

حتما رسیدی..... 

 

چیکار کنم؟؟؟خودمم ناراحتم که اینطوریم! 

کمکم کن نباشم....اگه تندی کردم .....حواسمو بیار سرجاشو ارومم کن.... 

 

چقدر خودخواهم....که فقط می خوام تو هوامو داشته باشی..... 

 

 

 

اما اینا همش مال فاصله هاست.....وقتی روزایی رو تصور می کنم که این فاصله ها نیست.....میبینم اصلا این بگو مگوهای ساده رو هم باهم نداریم..... :)

 

پس این یه روی منه.....رویه بهترمو اون موقع میبینی!:) 

 

 

 

اسم رمزو اندفه تو بگو.....! 

 

 

 

پ.ن۱:دلم خیلی میگیره میای و میگیو میحرفی ولی من اخر همه میاما! 

 

بم بگوو.....اهل تلافی نیستم.....اما اندفه نمیگم بهت اومدم تا ماتحتت بسوزه!!!! 

 

 

 

پ.ن۲:کنکور را گذراندیم!اصلا دلمان نمی خواد بفکریم که چگونه بود!خدااااااااااااااااااجووووووووووون....نمی خوام یه سال دیگه بخرسم!جون جدت امسال اوکیمون کن بریم راحت شیم ازین نظام کوفتی که هر سال یه ایده در میکنه از خودش!